شیوه تعامل رهروان حق نسبت به چالش زیاده روی در نهضت
شیوه تعامل رهروان حق نسبت به چالش زیاده روی در نهضت
اعتدال در امور و توجه به مرزها , برای رسیدن به نتیجه ای دلخواه , بی نقص و متقن امری لازم و ضروری است . رعایت اعتدال با آگاهی , احاطه ی بر کار از جهات گوناگون , صبر و حوصله , دقت و تامل , ظرفیت و ...میسر است و چنین امکان و موقعیتی برای بیشتر افراد فراهم نمی شود و بدین جهت اکثرا , گرفتار افراط و تفریط می شوند . از این رو هر چه دامنه ی کار گسترده تر , پیچیده تر , ظریف تر و پر هزینه تر باشد بر دشواری رعایت اعتدال افزوده می شود . سرآمد این گونه کارها , حرکت در مسیر اصلاح جامعه یعنی مبارزه با جهل و نادانی و عوامل گمراهی مردم همچون اصحاب زر و زور و طاغوتهاست . اندازه نگه داشتن , رعایت مرزها , و دوری از کم کاری و زیاده روی در چنین حوزه ای , بسیار سخت و دشوار است و بدیهی است افرادی که به چنین امر مهمی می پردازند در طول مبارزه و حرکت دچار زیاده روی ها و کم کاری هایی بشوند . در خصوص کم کاریها , افراد خود را در برابر خدا و خلق شرمنده و بدهکار می بینند و تلاش می کنند با تلاش بیشتر و درخواست مغفرت از خداوند , به جبران مافات بپردازند . اما مشکل اصلی در خصوص زیاده روی هاست که آفت مهمی را دامنگیر مبارزان و تلاشگران حوزه جهاد و اصلاح می کند . برخی پس از آنکه متوجه زیاده روی ها و آثار سوء آن در متن جامعه می شوند نسبت به اصل حرکت و نهضت و درستی و حقانیت آن , دچار شک و تردید می شوند در حالی که بخشی از زیاده روی ها جزو عوارض متعارف نهضت هاست از آن رو که انسان بر همه امور احاطه ندارد و بدین جهت به دلیل ناآگاهی گرفتار لغزش می شود . برخی لغزش ها نیز نتیجه ی نداشتن سعه صدر و صبر و حوصله کافی است . در مسیر مبارزه حق با باطل , میزان تقصیر افراد در زیاده روی ها , چه کم باشد چه زیاد , راه تعامل با آن , قهر از مبارزه یا پیوستن به جبهه مخالف نیست بلکه باید همچون موارد کم کاریهای , از خداوند طلب مغفرت کرد و برای جبران خسارات وارد شده تلاش نمود و برای استقامت بیشتر از خداوند کمک طلبید.
آنچه گفتیم مقدمه ای بود برای پرداختن به این نکته قرآنی است که زیاده روی در امر مبارزه و اصلاح جامعه در نهضت انبیاء پیشین نیز وجود داشته است ولی آنان در این مسیر استقامت و بردباری از خود نشان داده و همان گونه که نسبت به گناهان و کم کاری ها از خداوند طلب مغفرت می کردند در خصوص زیاده روی ها نیز چنین کردند و از خداوند می خواستند گامهای آن در ادامه مسیر مبارزه , استوار بماند و بر کافران پیروز گردند . خداوند نیز در مقابل تلاش , مقاومت و استواری آنها , در دنیا و هم در آخرت به ایشان پاداش , ارزانی داشت چرا که چنین گروهی را نیکو کار می داند و دوستشان دارد .
این نکته قرآنی در آیات 146 تا 148سوره آل عمران مطرح شده است . این آیات بعد از جنگ احد و هنگام آماده شدن لشگر شکست خورده مسلمانان برای عزیمت دو باره به میدان جنگ در حمراء الاسد(1 ) نازل شدند . این آیات و ترجمه آنها در ذیل می آید :
وَ کَأَیِّنْ مِنْ نَبِیٍّ قاتَلَ مَعَهُ رِبِّیُّونَ کَثِیرٌ فَما وَهَنُوا لِما أَصابَهُمْ فِی سَبِیلِ اللَّهِ وَ ما ضَعُفُوا وَ مَا اسْتَکانُوا وَ اللَّهُ یُحِبُّ الصَّابِرِینَ (146)
وَ ما کانَ قَوْلَهُمْ إِلاَّ أَنْ قالُوا رَبَّنَا اغْفِرْ لَنا ذُنُوبَنا وَ إِسْرافَنا فِی أَمْرِنا وَ ثَبِّتْ أَقْدامَنا وَ انْصُرْنا عَلَى الْقَوْمِ الْکافِرِینَ (147)
فَآتاهُمُ اللَّهُ ثَوابَ الدُّنْیا وَ حُسْنَ ثَوابِ الْآخِرَةِ وَ اللَّهُ یُحِبُّ الْمُحْسِنِینَ (148)
ترجمه
146- و چه بسیار پیامبرانى که مردان الهى فراوانى به همراه آنها جنگ کردند، آنها هیچگاه در برابر آنچه در راه خدا به آنها مىرسید سست نشدند، و ناتوان نگردیدند و تن به تسلیم ندادند و خداوند استقامت کنندگان را دوست دارد.
147- گفتار آنها فقط این بود که پروردگارا گناهان ما را ببخش، و از تندرویهاى ما در کارها صرفنظر کن، قدمهاى ما را ثابت بدار، و ما را بر جمعیت کافران پیروز بگردان!
148- لذا خداوند پاداش این جهان و پاداش نیک آن جهان را به آنها داد، و خداوند نیکوکاران را دوست مىدارد.
این برداشت مبتنی است بر معنای لغوی و اصطلاحی کلمه اسراف (2) در آیه (وَ إِسْرافَنا فِی أَمْرِنا) که در ردیف طلب مغفرت از گناهان و در کنار درخواست ثابت قدمی در امر مبارزه , قرار گرفته است .
.............................................................................................................................
پاورقی :
1 . أسباب نزول القرآن (الواحدی)، ص 129 ح «252»- قال عطیة العَوْفِی: لما کان یوم أحد انهزم الناس، فقال بعض الناس: قد أصیب محمد فأعطوهم بأیدیکم، فإنما هم إخوانکم. و قال بعضهم: إن کان محمد قد أصیب، أ لا تمضون على ما مضى علیه نبیکم حتى تلحقوا به؟ فأنزل اللَّه تعالى فی ذلک:
وَ ما مُحَمَّدٌ إِلَّا رَسُولٌ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهِ الرُّسُلُ إلى وَ کَأَیِّنْ مِنْ نَبِیٍّ قاتَلَ مَعَهُ رِبِّیُّونَ کَثِیرٌ فَما وَهَنُوا لِما أَصابَهُمْ فِی سَبِیلِ اللَّهِ وَ ما ضَعُفُوا لقتل نبیهم، إلى قوله: فَآتاهُمُ اللَّهُ ثَوابَ الدُّنْیا.)
- البرهان فی تفسیر القرآن، ج1، ص: 700 ح 1944/ [2]- الشیخ المفید فی (الاختصاص): فی حدیث سبعین منقبة لأمیر المؤمنین (علیه السلام) دون الصحابة، بإسناده عن ابن دأب، و ذکر مناقبه إلى أن قال: ثم ترک الوهن و الاستکانة، إنه انصرف من احد و به ثمانون جراحة، تدخل الفتائل من موضع و تخرج من موضع، فدخل علیه رسول الله (صلى الله علیه و آله) عائدا و هو مثل المضغة على نطع «1»، فلما رآه رسول الله (صلى الله علیه و آله) بکى و قال له: «إن رجلا یصیبه هذا فی الله تعالى لحق على الله أن یفعل به و یفعل» فقال مجیبا له و بکى: «بأبی أنت و أمی، الحمد لله الذی لم یرنی ولیت عنک و لا فررت، بأبی أنت و أمی کیف حرمت الشهادة» قال: «إنها من ورائک إن شاء الله». قال: فقال له رسول الله (صلى الله علیه و آله): «إن أبا سفیان قد أرسل موعده: بیننا و بینکم حمراء الأسد» فقال:
«بأبی أنت و أمی، و الله لو حملت على أیدی الرجال ما تخلفت عنک» قال: فنزل القرآن: وَ کَأَیِّنْ مِنْ نَبِیٍّ قاتَلَ مَعَهُ رِبِّیُّونَ کَثِیرٌ فَما وَهَنُوا لِما أَصابَهُمْ فِی سَبِیلِ اللَّهِ وَ ما ضَعُفُوا وَ مَا اسْتَکانُوا وَ اللَّهُ یُحِبُّ الصَّابِرِینَ و نزلت الآیة فیه قبلها: وَ ما کانَ لِنَفْسٍ أَنْ تَمُوتَ إِلَّا بِإِذْنِ اللَّهِ کِتاباً مُؤَجَّلًا وَ مَنْ یُرِدْ ثَوابَ الدُّنْیا نُؤْتِهِ مِنْها وَ مَنْ یُرِدْ ثَوابَ الْآخِرَةِ نُؤْتِهِ مِنْها وَ سَنَجْزِی الشَّاکِرِینَ.ثم ترک الشکایة من ألم الجراحات، و شکت المرأتان إلى رسول الله (صلى الله علیه و آله) ما یلقى، و قالتا: یا رسول الله، قد خشینا علیه مما تدخل الفتائل فی موضع الجراحات من موضع إلى موضع، و کتمانه ما یجد من الألم. قال: فعد ما به من أثر الجراحات عند خروجه من الدنیا، فکانت ألف جراحة من قرنه إلى قدمه (صلوات الله علیه).
2 . اسراف در کتب لغت چنین معنا شده است :
فرهنگ أبجدی عربی-فارسی، متن، ص: 72 :
أَسْرَفَ-إسْرَافاً [سرف] المالَ: مال را اسراف کرد،- فى کذا: در فلان کار افراط و از حد آن تجاوز کرد، خطا کرد، غفلت کرد، جهل و نادانى کرد.
المُسْرِف- [سرف]: اسراف کننده، مفرط، کسیکه از حدود چیزى تجاوز کند، اشتباه کننده، غافل، نادان.
المفردات فی غریب القرآن، ص: 407:
السَّرَفُ: تجاوز الحدّ فی کلّ فعل یفعله الإنسان، و إن کان ذلک فی الإنفاق أشهر.... و سمّی قوم لوط مسرفین ، من حیث إنهم تعدّوا فی وضع البذر فی الحرث المخصوص له المعنیّ بقوله: نِساؤُکُمْ حَرْثٌ لَکُمْ [البقرة/ 223]، و قوله: یا عِبادِیَ الَّذِینَ أَسْرَفُوا عَلى أَنْفُسِهِمْ [الزمر/ 53]، فتناول الإسراف فی المال، و فی غیره. و قوله فی القصاص: فَلا یُسْرِفْ فِی الْقَتْلِ [الإسراء/ 33]، فسرفه أن یقتل غیر قاتله، إمّا بالعدول عنه إلى من هو أشرف منه، أو بتجاوز قتل القاتل إلى غیره حسبما کانت الجاهلیة تفعله، و قولهم: مررت بکم فَسَرِفْتُکُمْ ، أی: جهلتکم، من هذا، و ذاک أنه تجاوز ما لم یکن حقّه أن یتجاوز فجهل، فلذلک فسّر به.
لسان العرب، ج9، ص: 148 :
سرف: السَّرَف و الإِسْرَافُ: مُجاوزةُ القَصْدِ. و أَسْرَفَ فی ماله: عَجِلَ من غیر قصد، و أَما السَّرَفُ الذی نَهَى اللّه عنه، فهو ما أُنْفِقَ فی غیر طاعة اللّه، قلیلًا کان أَو کثیراً. و الإِسْرافُ فی النفقة: التبذیرُ. و قوله تعالى: وَ الَّذِینَ إِذا أَنْفَقُوا لَمْ یُسْرِفُوا وَ لَمْ یَقْتُرُوا قال سفیان: لَمْ یُسْرِفُوا أَی لم یضَعُوه فی غیر موضعه وَ لَمْ یَقْتُرُوا لم یُقَصِّروا به عن حقه و قوله و لا تُسْرِفُوا، الإِسْرافُ أَکل ما لا یحل أَکله، و قیل: هو مُجاوزةُ القصد فی الأَکل مما أَحلَّه اللّه، و قال سفیان: الإِسْراف کل ما أُنفق فی غیر طاعة اللّه، و قال إیاسُ بن معاویة: الإِسرافُ ما قُصِّر به عن حقّ اللّه. و السَّرَفُ: ضدّ القصد. و أَکَلَه سَرَفاً أَی فی عَجَلة. وَ لا تَأْکُلُوها إِسْرافاً وَ بِداراً أَنْ یَکْبَرُوا أَی و مُبادَرة کِبَرهِم، قال بعضهم: إِسْرافاً أَی لا تَأَثَّلُوا منها و کلوا القوت على قدر نَفْعِکم إیاهم، و قال بعضهم: معنى مَنْ کانَ فَقِیراً فَلْیَأْکُلْ بِالْمَعْرُوفِ أَی یأْکل قَرْضاً و لا یأْخذْ من مال الیتیم شیئاً لأَن المعروف أَن یأْکل الإِنسان ماله و لا یأْکل مال غیره، و الدلیل على ذلک قوله تعالى: فَإِذا دَفَعْتُمْ إِلَیْهِمْ أَمْوالَهُمْ فَأَشْهِدُوا عَلَیْهِمْ. و أَسْرَفَ فی الکلام و فی القتل: أَفْرَط. و فی التنزیل العزیز: وَ مَنْ قُتِلَ مَظْلُوماً فَقَدْ جَعَلْنا لِوَلِیِّهِ سُلْطاناً فَلا یُسْرِفْ فِی الْقَتْلِ قال الزجاج: اخْتُلِفَ فی الإِسراف فی القتل فقیل: هو أَنْ یقتل غیر قاتل صاحبه، و قیل: أَن یقتل هو القاتلَ دون السلطان، و قیل: هو أَن لا یَرْضى بقتل واحد حتى یقتل جماعةً لشرف المقتول و خَساسة القاتل أَو أَن یقتل أَشرف من القاتل قال المفسرون: لا یقتل غیر قاتله و إذا قتل غیر قاتله فقد أَسْرَفَ، و السَّرَفُ: تجاوُزُ ما حُدَّ لک. و السَّرَفُ: الخطأُ، و أَخطأَ الشیءَ: وَضَعَه فی غیر حَقِّه قال جریر یمدح بنی أُمیة:
أَعْطَوْا هُنَیْدَةَ یَحْدوها ثمانِیةٌ، ما فی عَطائِهمُ مَنٌّ و لا سَرَفُ
أَی إغْفالٌ، و قیل: و لا خطأ، یرید أَنهم لم یُخْطِئوا فی عَطِیَّتِهم و لکنهم وضَعُوها موضعها أَی لا یخْطِئون موضع العَطاء بأَن یُعْطُوه من لا یَسْتَحِقُّ و یحرموه المستحق. شمر: سَرَفُ الماء ما ذهَب منه فی غیر سَقْی و لا نَفْع، یقال: أَروت البئرُ النخیلَ و ذهب بقیة الماء سَرَفاً قال الهذلی:
فکأَنَّ أَوساطَ الجَدِیّةِ وَسْطَها، سَرَفُ الدِّلاء من القَلِیبِ الخِضْرِم
...و قیل: السَّرَفُ فی الحدیث من الإِسرافِ و التبذیر فی النفقة لغیر حاجة أَو فی غیر طاعة اللّه، شبهت ما یَخْرج فی الإِکثار من اللحم بما یخرج فی الخمر، و قد تکرر ذکر الإِسراف فی الحدیث، و الغالب على ذکره الإِکثار من الذُّنُوب و الخطایا و احْتِقابِ الأَوْزار و الآثام. و السَّرَفُ: الخَطَأُ. و سَرِفَ الشیءَ، بالکسر، سَرَفاً: أَغْفَلَه و أَخطأَه و جَهِلَه، و ذلک سَرْفَتُه و سِرْفَتُه. و السَّرَفُ: الإِغفالُ. و السَّرَفُ: الجَهْلُ. و سَرِفَ القومَ: جاوَزهم. و السَّرِفُ: الجاهلُ و رجل سَرِفُ الفُؤاد: مُخْطِئُ الفُؤادِ غافِلُه قال طَرَفةُ:
إنَّ امْرأً سَرِفَ الفُؤاد یَرى عَسَلًا بماء سَحابةٍ شَتْمِی
سَرِفُ الفؤاد أَی غافل، و سَرِفُ العقل أَی قلیل. أَبو زیادٍ الکلابی فی حدیث: أَرَدْتکم فسَرِفْتُکم أَی أَغْفَلْتُکم. و قوله تعالى: مَنْ هُوَ مُسْرِفٌ مُرْتابٌ کافر شاکٌّ. و السَّرَفُ: الجهل. و السَّرَفُ: الإِغْفال. ابن الأَعرابی: أَسْرَفَ الرجل إذا جاوز الحَدَّ، و أَسْرَفَ إذا أَخْطأَ، و أَسْرَفَ إذا غَفَل، و أَسْرَفَ إِذا جهِلَ.